کتاب اسفارکاتبان اثر ابوتراب خسروی
رمانی است نوشته ابوتراب خسروی و برنده جایزه مهرگان ادب در سال ۱۳۷۹ ابوتراب خسروی از شاگردان هوشنگ گلشیری است که میتوان آثارش را در طبقهبندی رمانهای پست مدرن قرار داد. زبان آثار خسروی زبان ویژه و خاصی است که از نظر ساختاری به متون کلاسیک فارسی پهلو میزند. نوشتههای او جایی است میان رویا و اسطوره که انسان، عشق و مرگ بن مایههای اصلی آنها را تشکیل میدهد.
در اسفار کاتبان، یک تک روایت خطی وجود ندارد. کتاب، ترکیبی است از خردهروایتهایی است که بدون در نظر گرفتن تقدم و تاخر زمانی و تاریخی در هم تنیده شدهاند. رمان، روایت اقلیما و سعید را پی میگیرد که برای یک تحقیق مشترک با هم همکاری میکنند؛ تحقیقی در مورد نقش قدیسان در ساخت جوامع. سپس ما وارد لایههای گوناگون روایتی میشویم.
قسمتی از کتاب:
اقلیما گفت: مرحوم پدرتان متوهم بودهاند!
گفتم: مادر میگفت جسد آذر را صبح آن روز در خانه پیدا کردهاند، همان فردایش بوده که پدر و مادر، آذر را تجهیز تکفین کرده و در باغچه دفنش کردهاند. پدر هم این واقعه را نوشته. من بارها خواندهام، دیگر همه را از بَر شدهام، انگار آن جا بودهام.
اقلیما روی تخته سنگی کنار ساحل رودخانه نشست، کفشها و جورابهایش را درآورد. یکی از پاها را در آب گذاشت. آب شفاف بود. اقلیما اخم کرد. بینی کوچکش را بالا کشید و لبهایش را جمع کرد و سوت کشید و گفت: مثل برفه! ساق آبچکانش را بیرون کشید؛ سفید و خیس با پاشنهی گلگون و رج منظم انگشتان ظریف.
گفت: فکر نمیکردم این قدر سرد باشد.